مقام اولیاء در پیشگاه حضرت حق
( 1157)گفت باز اریک پر من بشکند |
|
بیخ جغدستان شهنشه برکند |
( 1158)جغد چه بود خود اگر بازی مرا |
|
دل برنجاند کند با من جفا |
( 1159)شه کند توده به هر شیب و فراز |
|
صد هزاران خرمن از سرهای باز |
( 1160)پاسبان من عنایاتوی است |
|
هر کجا که من روم شه درپی است |
( 1161)در دل سلطان خیال من مقیم |
|
بیخیال من دل سلطان سقیم |
( 1162)چون بپراند مرا شه در روش |
|
میپرم بر اوج دل چون پرتوش |
( 1163)همچو ماه و آفتابی میپرم |
|
پردههای آسمانها میدرم |
( 1164)روشنی عقلها از فکرتم |
|
انفطار آسمان از فطرتم |
عنایت: توجه پروردگار به سالک است که او را در آگاهی به اسرار، یاری و رهنمایی میکند و از لغزش باز میدارد.
سَقیم: بیمار.
بر اوج دل پریدن: به منتهاى سیر و سلوک رسیدن. اگر عنایت الهى یار شود، سالک رهوار شود.
انفطار: شکافته شدن، آفریده شدن. و در آن اشاره ای است به حدیث «لَولاکَ لَما خَلَقتُ الأفلاکَ».
( 1157) باز گفت بدانید که اگر یک پر از پرهاى من بشکند شاهنشاه بن جغدستان را خواهد کند. ( 1158) جغد که قابل نیست اگر یک بازى با من جفا کرده دلم را برنجاند. ( 1159) شاه در هر نشیب و فرازى صد هزاران خرمن از سرهاى بازان توده خواهد نمود. ( 1160) عنایت شاه پاسبان من بوده و بهر جا که بروم او در پى من است. ( 1161) خیال من در دل سلطان مقیم بوده و بدون خیال من دل او رنجور است. ( 1162) شاه چون مرا پرواز دهد چون پرتو شاه بر اوج دل پرواز کرده. ( 1163) چون ماه و آفتاب پر گرفته پرده آسمانها را مىدرم. ( 1164) روشنى آفتاب از فکرت من و گشودن آسمانها از آفرینش من است.
در مثنوی بارها به این مضمون بر میخوریم که انبیا و اولیای حق، در میان مردم نادان، آزار میبینند، اما آزار آنها امتحان مردم است. در قرآن کریم، مثال زندهْ آن، سرگذشت صالح پیامبر است که اندرز او را نپذیرفتند و شتر او را کشتند. در این ابیات، باز در مقام یک ولی سخن میگوید: حتی اگر یک مرد آگاه دل مرا برنجاند، باید منتظر انتقام الهی باشد. در ادامه، ولی کامل یا همان باز شاهی، پرواز و فعل خود را تابع مشیت حق و فعل حق میشمار و میگوید: اگر حق در راه خود مرا به کاری وادارد، برفراز دلها پرواز میکنم و در دلها، چون پرتو حق، اثر میگذارم و دلها را روشن میکنم و تابش من، آسمانها را میشکافد و اسرار ماورای عالم خاک را نمایان میکند. "عقلهای" خردجو از اندیشه من روشنی میگیرند. خلقت مردان حق، موجب شکافتگی اسرار آسمانی است؛ زیرا مطابق آیهْ شریفه سورهْ احزاب، تنها انسان ( البته انسانی که راه به خدا دارد) میتواند امانتدار اسرار حق باشد.[1] بنابراین آفرینش این جهان به خاطر خلقت انسان کامل است که تجلّى آن در وجود رسول اکرم (ص) بود و اگر او به وجود نمىآمد خلقت جهان کمال نداشت.
گر کند رَد از براى او کند ور قبول آرد هم او باشد سنَد
بىاز او ندهد کسى را حق نوال شمّهاى گفتم من از صاحب وصال
877- 876 / د / 5
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |